عشق
چقدر با من دویده ای
چقدر با من دویده ای
قطار لحظه های نیامده را؟
چقدر انتظار کشیده ای ؟
با من
یا برای من
در ایستگاه هایی با باران های چهار فصل
و مسافران مه آلودی
که زنانی ابدی اند
و اندوه را در چمدان هایشان حمل می کنند
چقدر مرا محرمانه توی سینه ات
از این ایستگاه به آن ایستگاه برده ای
و نام تمام زنان مه آلود را پرسیدی؟
کوچک ترین شباهتم را گم کردی
تا فراموش شوم در ازدحام نام های بی شمار
من برای پیاده شدن تنها به کسی نیاز داشتم که منتظرم باشد
و نام کوچکم را
در پلک به همزدنی به خاطر بیاورد
این توقع زیادی بود؟
که سال هاست اینچنین مرا
می چرخانی دور خودم؟
از:عـــــــــــاربدیــــــــــچــی
آمار سایت
کل مطالب : 2
کل نظرات : 0
افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0
آی پی امروز : 0
آی پی دیروز : 6
بازدید امروز : 1
باردید دیروز : 5
گوگل امروز : 0
گوگل دیروز : 1
بازدید هفته : 24
بازدید ماه : 83
بازدید سال : 534
بازدید کلی : 4,156